عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه
عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه

خواب تلخ

خواب تلخ

مرغ مهتاب می خواند

ابری در اتاقم میگرید

 گلهای چشم پشیمانی می شکفد

 درتابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد

 مغرب جان می کند

 می میرد

گیاه نارنجی خورشید

 در مرداب اتاقم می روید کم کم

بیدارم

نپنداریم درخواب

سایه شاخه ای بشکسته

آهسته خوابم کرد

کنون دارم می شنوم

آهنگ مرغ مهتاب

و گلهای چشم پشیمانی را پر پر می کنم

                    خواب تلخ