عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه
عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه

نوروز مبارک

 

هشتاد و پنج داره میاد تا جای هشتاد و چهار بشینه

 

باید ببینیم واسه ما اون چی تدارک می  بینه

 

کاش همه ی آرزوها گل بده و طلوع کنه

 

هرکسی با عشق و دعا امسالشو شروع کنه

 

یکسال دیگر هم گذشت و هنوز سیب آرزوهای من شاید

 

 مثل خیلی ها کال و نرسیده از اوج درخت رؤیا چشمک

 

می زند، چه می شود کرد جز این که سر هفت سین سرخ

 

و سفید سال برای همه ی رسیدنها و پسندیدنها دعا کنیم.


 

آری! گرچه بهار خیلی ها مثل من پائیز است اما وقت

 

تحویل سال برای آرزوهای محال هم دعا می کنیم و با هم

 

 دعای یا مقلب القلوب و الابصار را می خوانیم!

 

 

نوروز مبارک   Happy new year

ستاره

 

 

ستاره ی قصه ی ما بار سفر و بسته بود

 

برای عشق و عاشقی انگاری دیگه خسته بود

 

ستاره ی قصه ی ما برای ما ترانه بود

 

برای من یه نور کم اما چه عاشقانه بود

 

Star

 

آخر عشق

آخر عشق 

 

دستت را به من بسپار تا گرمی آن وجودم را پر کند...


گوشَت را به من بسپار تا زمزمه عشق را در آن جاری کنم...


شانه ات را به من بسپار تا آن را تکیه گاه تنهایی کنم...


قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم...


صدایت را به من بسپار تا مهربانیت را تدریس کنم...


چشمهایت را به من بسپار تا گذرگاه عشق را در آن پیدا کنم...


جسمت را به من بسپار تا دمادم آن را گلباران کنم...


همه را به من بسپار تا معنی خواستن را بیاموزم...


تا یاد بگیرم چگونه تو را بپرسم...


تا چگونه با وجود تو در حضور عشق خود را بازیابم ای کاشف عشق

سفر

سفر

 

تو به من خندیدی، قلب من باز گریست

 قلب من باز ترک خورد و شکست

 باز هنگام سفر کردن بود

 و من از چشمانت می خواندم

 که به آسانی از این خانه گذر خواهی کرد

 و از این شهر سفر خواهی کرد

 و نمی فهمی که بی تو این باغ  پر از پاییز است...

راستی یادتون باشه که قلب کسی رو نشکنین که قلبش اینجوری می شه