عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه
عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه

خدایا!!!!!

خدایا هیچ شبی از گیسوی تو زیباتر نیست . من قلبم را در گیسوی تو گم کرده ام . 

  نگاهم کن تا از خوابی دیرینه و سنگین بیدار شوم. نگاهم کن تا مثل بهار برفها را آب  

 کنم و گیاهان و سبزه ها را یکی یکی در آغوش بگیرم . 

خدایا من بی تو نه پاییزم . نه زمستان . بلکه یک صخره سرسخت و کهنه ام که هیچ  

 گیاهی را میل همنشینی بامن نیست و هیچ موج دور افتاده ای حتی مرا نمینوازد.

  خدایا! به هرجا نگاه می کنم صدای تو را می بینم . عطر صدای تو از هزار بهار  

 خوشبوتر است . تو با زبان یک چشمه و یا پرستو با من حرف می زنی . من صبحگاهان  

 صدای تو را از پشت بام - نزدیک خورشید- برمی دارم و اتاق کوچکم را با آن خشبو می کنم.

 خدایا گلهای سپید را به سوی آسمان می گیرم . کمی شبنم روی آنها بپاش تا دلم تازه شود و غصه هایم را دمی فراموش کنم . مرا در خاکستر سایه ها تنها مگذار! دستهای  

 سردم را بگیر و بگذار روز از آنجایی که من ایستاده ام آغاز شود.

  خدایا دیروز های پرتقالی ام تقدیم به تو . خوابهایم را پر از سنجاقک و بهار کن و  

 بیداری هایم را با ستاره ها و درختان تناور بیامیز! شبهایم را از ماه و باران آکنده ساز و  

 آوازهایم را در گوشه ای از کهکشان جا بده! 

خدایا!جز کلمات ساده چیزی ندارم تا برای آنان که  دوستشان  دارم  به ارث بگذارم .  

 چند کلمه که بوی سیب می دهد تا با آن تو را شبانه روز ستایش کنند...