عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه
عشق یخ زده

عشق یخ زده

عاشقانه

ترانه خوان عشق

تو رفتی و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به یاد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم

جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بیخ و بن بکند کوه درد و غم این سیل
چنین که گریه کند چشم آسمان با من
رسد همیشه به فریاد باده نوشان حق
بگفت این سخن آن میر می کشان با من
بساط خویش به جای دگر برم زین شهر
چنین که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمی شود خاموش
هنوز یاد تو این یاد مهربان با من
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآ بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتی از یادم
هنوز عشق تو این عشق جاودان با من

شب آرزوها(شبی که بی حساب بخشوده خواهید شد)


شب آرزوها نزدیک است


این شب، شب آرزوهاست. شبی که آسمانش پر از برق ستارگان است. در آن شب هر دعایی ستاره ای خواهد شد و در پهنای آسمان خواهد نشست. بیا ستاره های هم را نظاره کنیم و بر هر کدام آمین بگوئیم. شب آرزوها  نزدیک است. بیا از امروز کمتر خسته شویم بلکه آن شب را تا به صبح اجابتش بیدار بمانیم. برای هم دعا کنیم. برای آن کودکی که در آن سوی پهناور زمین امشب را گرسنه خواهد خوابید. و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست. بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید.


شب آرزوها نزدیک است. بیا در آن شب برای مادران و پدرانی که هستند عزت و آنان که نیستند، رحمت بخواهیم و مغفرت. بیا از خدا بخواهیم ابر رحمتش را بر زمینمان بگستراند تا قطرات آن، فطرت خفته را بیدار کند.


شب آرزوها نزدیک است. بیا غرور را کنار بگذاریم، لباس تکبر از تن به در کنیم و از درگاه خداوند متعال عذر خواهی کنیم به خاطر آن که عصیانش کردیم و نافرمانیش نمودیم. بیا عذر تقصیر به درگاهش آوریم که چون شیطان از فرمانش سر باز زدیم.


شب آرزوها، شب اجابت است، شب مغفرت است. از کف ندهیمش...


راستی  من را هم از دعا فراموش نکن، چندی است در کوچه های قرن ها از پدر خویش گم شده ام. دعا کن پیدا شوم. دعا کن تا پدرم، مولایم، امام زمانم را بیابم. دعایم کن برادر، دعا...

شب آرزوها نزدیک است...



اولین شب جمعه ی ماه رجب، شب آرزوهاست...


مادرم روزت مبارک

تقدیم به همه ی مادران که زیباترین هدیه ی خداوندند..
مامان!
ای زیباترین و بهترینم..می خوام واست یه نامه بنویسم!مث بچگیام که وقتی عروسک یا بستنی می خواستم واست نامه می نوشتم!....
دوست دارم هر چـــــــی که از دلم گذشت واست بنویسم.همون حرفایی ......که شاید کمتر به زبون آوردم و فکر کردم که خودت می دونیشون!...اما می خوام این دفعه بهت بگم!....
میخوام بهت بگم خیلی دوستت دارم!قدشو نمی دونم,حدشو نمی دونم فقط می دونم تو این دنیا فقط تویی که خوبی....شاید بقیه آدما هم خوب باشن..!
اما تو....تو یه جور دیگه ای خوبی!یه جوری که مث هیچ کس نیست..
مامان! محبتت بی ریاست.. بدون منت..بی هیچ انتظاری.. این اسمش عشــــــــقه..! یه عشق ناب که جنسش از بلوره..
پاکه,مث بارون..خوش عطره,مث یاس و شقایق..بزرگه,مث دریا..بلنده,مث کوه!
اون روزایی که غمگین بودم وغصه می خوردم فقط شونه ها و دستای تو بود که آرومم می کرد....
مامان من که می دونم!..می دونم این واژه ها که کنار هم چیدمشون نمی تونن وصفت کنن! حتی یه ذره از گرمی و لطافت وجودتو..اما نوشتمشون,چون حرف دلم بود..
که اگه نمی گفتم یه بغض می شد و می موند تو گلوم..به خاطر همه ی روزایی که بی هیچ منتی پیشم بودی..به خاطر همه ی اون روزایی که شاید ناخواسته رنجوندمت..به خاطر شبایی که مریض بودم و تا صبح کنارم بیدار موندی..
مامان همه ی بدی هامو با وجود گرمت آب کن و ببخش...
ای شاخه ی نیلوفری ای گل بهشتی....
زیباترین هدیه ی خدا تویی..

روزت مبارک


بمان

 

آمدنت را خوب یادم نیست...

بیصدا آمدی بی آنکه من بدانم...

و بی اجازه ماندی بی آنکه من بخواهم...

اما اکنون با ذره ذره ی وجودم...

ماندنت را تمنا میکنم...

قصد سفر داری،

ای مهمان ناخوانده در قلبم بمان...که ماندنت را سخت دوست دارم...

 

غمگینم

دلم خوش نیست،
غمگینم...
کسی شاید نمیفهمد.......کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی.
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی:
عجب احساس زیبایی...!
تو هم شاید نمیدانی...!!